❣﷽❣ 🥀 🥀 مدینه از سفر برگشته زینب مدینه بی برادر گشته زینب بهااران برده بودم من زکویت خزانی آمدم اکنون به سویت مدینه کربلا باغم خزان شد مدینه قامتم از غم کمان شد خودم دیدم خزان بیداد می کرد و لاله از عطش فریاد می کرد خودم دیدم لبان خشک اصغر خودم صد پاره دیدم جسم اکبر خودم دیدم کنار نهر علقم فتاده دست و مشک آب و پرچم خودم دیدم حسینم سر ندارد خودم دیدم کفن در بر ندارد خودم در بر کشیدم پیکرش را خودم گلبوسه دادم حنجرش را خودم دیدم که صحرا گریه می کرد نه صحرا بلکه زهرا گریه می کرد خودم دیدم میان شهر کوفه گل من کرده روی نی شکوفه مرا داغ گرانی مانده بر دوش شده هجده عزیز من کفن پوش مدینه رو سیاهم مو سپیدم رسول صادق خون شهیدم (حاج اکبر عابدی) 💚🕊💚🕊💚