بنِگر ای جاه و جلال زینب
دل خیمه سوزد به حال زینب
شده هجران تو ملال زینب
اخا المظلوم
با اینکه ز داغ تو خون میبارم
بنت الحیدرم ز غیرت سرشارم
از بار غم و بلا قدّم خم نیست
دارم پرچم از زمین برمیدارم
یا ثارالله - و ابن ثاره
دل شب میآیم به جستجویت
همه سَمتی پیچیده عطر و بویت
بکشان خواهر را خودت به سویت
اخا المظلوم
تصویری که از تو مبهم میبینم
جسمی بیلباس و دَرهم میبینم
ای هذا القلیلِ من بین گودال
قد و قامت تو را کم میبینم
یا ثارالله - و ابن ثاره
ز تو میخواهد زینب استعانت
نشود شرمنده ز دخترانت
منم و حالا این همه امانت
اخا المظلوم
آنکه جانب تو با شمشیر آمد
سوی ما پس از تو با زنجیر آمد
میگوید به من رباب محزونت
آب آمد به دستم اما دیر آمد
یا ثارالله - و ابن ثاره