#زمزمه
#زبانحال_مولا
در پیش تو ای بیمارم – شب تا به سحر بیدارم
من با که بگویم زهـرا – افتـــاده گره در کارم
زآه خود دلم مسوزان – کمتر تو از من رو بگردان
مرو مرو فاطمه جانم
ای شمع شبستان من – ای کوثر قـــــرآن من
از چه ز نفس افتــادی – ای مــــادر طفلان من
کردی مرا افسرده حالم – از بسکه گفتی کن حلالم
ای یاور قامت کمانم
مرو مرو فاطمه جانم
از جان جهانی سیرم – زانو به بغل می گیرم
ای یاور سیلی خورده – آخر ز غمت می میرم
دیگر ندارم من طرفدار – زهرای من خدانگهدار
تو می روی از آشیانم
مرو مرو فاطمه جانم
افسردی و من افسردی – پژمردی و من پژمردم
تو پشت در افتـادی من –آنجــا زخجالت مُردم
سوزانده ای جگر علی را – همراه خود ببر علی را
بی تو غریب و بی نشانم
مرو مرو فاطمه جانم
تو دیـــدۀ بسته داری – تو پیــکـر خسته داری
هنگـــام قنوتت دیدم – تو دست شکسته داری
توئی همه بود و نبودم – توئی گل یاس کبودم
ببین دو چشم خونفشانم
مرو مرو فاطمه جانم
..