🍃 نمیدانم آنشب چطوری صبح شد. آخرین روزی بودڪه جنوب بودیم،همراه بچه هابرای وضوبه سرویس های خارج ازسوله میرویم. هوای دم صبح پادگان راخیلی دوست دارم ترکیب شدن صدای صوت قرآن یانوحه باهوای شرجیش بهترین حس ممکن است...(: بعداز نماز وسایلم راجمع میکنم وبا اسپندو قرآن خادم ها اردوگاه راترڪ میکنیمـ. خیلی دلگیر است میدانم خیلی زود دلم تنگ میشود خاطرات را داخل کوله پشتی ام میگذارم وهمراه خودم مے آورمـ 🍃