عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_ویازده -آها! اون دختره رو می گی؟ -اون دختر خانم رو می گم. بی ادبی کرد
🍃🍒 💚 شروین که این حرف برایش گران تمام شده بود با پرخاش گفت: -از من چه توقعی داری؟ من درسی رو که تو اون خونه یاد گرفتم پس می دم - تو چیزی رو که راحت تره انجام میدی. دنبال ساده ترین راهی - بهتر از این یاد نگرفتم - نخواستی که یاد بگیری. چطوریه که شهر رو زیر و رو می کنیم تا بهترین لباس ها رو پیدا کنیم که ظاهرمون هیچ عیبی نداشته باشه اما برای اخلاق و رفتارمون به دم دستی ترین چیزها قناعت می کنیم؟ دنبالش نبودی که یاد بگیری. می خوای تا آخر عمرت هرچی ریختن تو حلقت بخوری و بگی تلخه؟ یه بار تف کن تا برای همیشه راحت شی. خودت انتخاب کن چی باشی. چرا سعی می کنی به خاطر اشتباه بقیه اون آدمی رو که تو وجودت دست و پا می زنه خفه کنی؟ -وقتی برای بقیه خوب بودن اهمیتی نداره چرا تلاش کنم؟ -چون محتاج آرامشی. شروین؟ افراط و تفریط هر دوش باعث هلاکه. هیچ جنگلی بدون گرگ نیست اما همه جنگل هم گرگ نیست. اگر تر و خشک رو با هم بسوزونی جنگل رو خراب کردی. یعنی خونه خودت رو - یادت رفته خودت با اون دخترا چه طور برخورد کردی؟ -به اونا بی احترامی نکردم. از آدم مریض باید فاصله گرفت. اگر جدی نباشی تو رو هم مریض می کنه شروین که معلوم بود در حال کلنجار رفتن با خودش است دستی تکان داد و گفت: - ولی تو هم خوب تلافی کردی سر کلاس جلو بچه ها مارو ضایع کردی - این دوتا موضوع ربطی به هم نداره. دانشجو باید قبل از استاد سر کلاس باشه خونه خاله که نیست بعد لبخندی زد و گفت: - امروز اصلاً روز خوبی نبود. اما خوشحالم که اینجایی - تو با بقیه فرق داری. لااقل با اونایی که تا حالا دیدم. شاید برای همین واکنشم با همیشه فرق داشت شاهرخ بادی به غبغب انداخت و درحالیکه دستهایش را بالا گرفته بود و ادا درمی آورد گفت: -خواهش می کنم ... خواهش می کنم ... من متعلق به همه ام ... بله، بله امضا هم میدم! بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒