عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_اول مےگوییم از آنکه توسل کرده بود به شیر خواره رباب ، واز دستــان کوچک
🍃🎀 💚 اما ساده و بے آلایش. او تمام زندگے اش با هدف بود.اوخود را به دست روزمــرگے نسپرد. او زندگے را از منظر دیگرے نگاه کرد.تمام لحظاتش را به خوبے استفاده کرد. او به تمام معنا(عبــد)بود. زندگے و زیبایے هاے ظاهرش نتوانست او را فریب دهد. او از همه‌ی امکانات مادے که در اختیارش بود پلے ساخت برای کمـــال ..برای رسیدن به هدف خلقت.. برای رسیدن به معبـــود.. این جوان در همین نزدیکی ها بود. در محله‌ای در جنـــوب شهر.در کنار بازار مولوی.البته من از قرن‌های گذشته سخن نمیگویم!! اهل افسانه و اسطوره‌سازی هم نیستم.. من از کسی حرف میزنم که در همین ایام معاصر در کنار ما زیست. مانند ما در همین دوران زندگی کرد. درس خــواند،کار کرد. آن قدر ساده و بی‌آلایش که کسی اورا نشناخت.حتی..خانواده‌اش! هیچ کس اورا نشناخت. اما... اما تفاوت او با امثال ما(یقــین)بود. اوراه را شناخته بود. فهمیده بود که در دنیا به دنبال چه چیزی باشد.برای دقــایق عمرش برنامه داشت.زندگی اش را با آنچه خداوند برای انسان ها ترسیم کرده منطبق بود. او پله‌های کــمال را یکی پس از دیگری طی میکرد و فاصله‌اش را با اهالی دنیا بیشتر کرد. میگفت:((چرا اینگونه‌اید؟؟کمی بالا بیایید،بیایید تا ببینید آنچه دیدنی است! چرا به این ویرانه دل خوش کرده‌اید؟چرا؟!)) او میگفت و ما خفتگان در دامان غفلت،فقط به او نظاره میکردیم! هرچه میگذشت... بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀