بَـھـٰـ🌿ــار: ❥' . . همیشه یک تبسم زیبا داشت.😊. وارد خانه🏡 که می‌شد، قبل از حرف زدن لبخند می‌زد.🙂. عصبانی نمی‌شد، صبور بود.😌. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم.👌🏻. گاهی وقت‌ها از شدت خستگی خوابش نمی‌برد. یک روز مشغول آشپزی👩🏻‍🍳 بودم، علی هم کنار دیوار تکیه داد و مشغول صحبت با من شد که تا چند دقیقه بعد آب و غذایی🍲 برای او ببرم، نگاه کردم دیدم کنار دیوار خوابش برده.😴. ولی با همین وضعیت خیلی از مواقع کمک کار من در منزل بود😍، مثلاً اجازه نمی‌داد که هر شب از خواب بلند شوم و به بچه برسم. می‌گفت: یک شب من، یک شب شما...💑 یک شب شام آماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام🍝 درست نکرده ـ چون تصور می‌کرده که همسرشان به منزل نمی‌آید ـ فوراً علی غذای ما را برای آنها برد.🙂. گفتم: خودمان؟! گفت: ما نان و ماست می خوریم...😋 به روایت همسر شهید علیرضا عاصمی 🌱 🕊 . . ˼ -گاه‌گـٰاھِ ٺو مۍ‌ارزَد بھ أَبَدهـاے هَمـھ👇🏻 ˹ •⃝⃡💙❥• http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal