••🕊 ﴿نمیخواهم عڪسش رو ببینم﴾ چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر ڪه دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم:"هان،آقا مهدی خبری رسیده؟"چشم هایش برق زد. گفت:" خبر ڪه... راستش عکسش رو فرستادن". خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم:"خب بده، ببینم". گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم. قیافه ام را ڪه دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". نگاهش کردم. چه میتوانستم بگویم؟ گفتم:" خیلی خب،پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم میبینم.. ••شهید محمد رضا عسگرے•• ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊