❥' . . زندگی‌مون با کمک‌خرجِ پدرش و درآمدِ ناچیزِ حوزه به سختی می‌گذشت...|☺️ یه شب نان هم برا خوردن نداشتیم...|😓 بهش گفتم که چیزی نداریم...|😢 اونقدر این پا و اون پا کرد که فهمیدم پولش ته کشیده...|😔 حرفی نزدم و رفتم سراغِ کارهایم…|🚶🏻‍♀ وقتی برگشتم ، دیدم یوسف نشسته پایِ سفره…|🤷🏻‍♀ داشت گوشه‌هایِ خشک و دور ریزِ نان رو که از چند روز پیش مونده بود، می‌خورد…|🍞 بهم گفت: بیا خانوم ! اینم از شامِ امشب…|🙂 به روایت همسر شهید یوسف سجودی🌱 🕊 . . ˼ -گاه‌گـٰاھِ ٺو مۍ‌ارزَد بھ أَبَدهـاے هَمـھ👇🏻 ˹ •⃝⃡💙❥• http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal