‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سوتی مال چند سال پیش هستش؛ عروسی دختر عمو و پسر عموی شوهرم بود؛ یکی از زن‌عموهای همسرم (مادر عروس) زنگ زد خونه ی مادرشوهرم. منم تلفنو جواب دادم گفت ناهار بیاین اینجا، منم گفتم باشه مزاحم میشیم☺️ ظهر آماده شدیم رفتیم... دیدیم انگار شوکه شدن ما رو دیدن بعد سریع رفتن آشپزخونه غذا درست کنن😐 مادر شوهرمم ناراحت شد گفت: نگاه زنگ زدن ناهار بیا! بعد هیچی درست نکردن😏 تازه اونجا بود فهمیدم که چه خرابکاری کردم؛ ما اشتباهی اومدیم خونه مادر داماد🙈 من فک کردم مادر داماد ما رو دعوت کرده... هنوز که هنوزه بعد ده سال کسی خبر نداره وقتی یادم میاد کلی میخندم😂😂😂😂 . . ''📩'' [ 514 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal