عمر نوح ندارم، صبرِ ایوب نیست مرا یوسفِ دوران من، آخر نمی آیی چرا؟ میکنم طی عمر را، با ناله و آهِ فراق جمعه ها را میشمارم، من ز شوقِ اشتیاق دلخوشم جمعه بیایی، تا دلم شاد شود این دلِ سودا زده ی من، ز غم آزاد شود قلبِ من پر حسرت و، هِجرِ دوری تا بکی ترسم این عمرم سرآید، این صبوری تا بکی عاشقم سرگشته و، والهِ حیران تو سرورم تاج سرم،من بلا گردانِ تو الّٰلهُم‌َعَجِلِ‌وَلیڪ‌الفَرج (س)_خوروبیابانک