به همين دليل در داستان جنگ بدر مى خوانيم: هنگامى که مشرکان چشمشان به لشکر پيغمبر اسلام افتاد که با تعداد کم در مقابل آنها حاضر شده بودند تصور کردند که گروهى از مسلمانان در پشت تل ها کمين کرده اند تا در فرصت مناسب بيرون آيند و حمله کنند، لذا عمر بن وهب را با جماعتى براى تحقيق درباره اين مطلب در اطراف ميدان فرستادند. عمر بن وهب گرداگرد لشکر اسلام را جستجو کرد سپس بازگشت و به سران مشرکان گفت: آنها هيچ کمين و مددکارى غير خودشان ندارند; ولى من گمان مى کنم شترهاى بارکش يثرب مرگ را براى شما با خود به ارمغان آورده اند. سپس افزود: «أَمَا تَرَوْنَهُمْ خُرْسٌ لاَ يَتَکَلَّمُونَ يَتَلَمَّظُونَ تَلَمُّظَ الاَْفَاعِي مَا لَهُمْ مَلْجَأٌ إِلاَّ سُيُوفَهُمْ وَمَا أَرَاهُمْ يُوَلُّونَ حَتَّى يُقْتَلُوا وَلاَ يُقْتَلُونَ حَتَّى يَقْتُلُوا بِعَدَدِهِمْ فَارْتَئُوا رَأْيَکُم; آيا نمى بينيد آنها خاموشند و سخن نمى گويند گويى زبان خود را همچون زبان مار افعى در اطراف دهان مى گردانند آنها هيچ پناهگاهى جز شمشيرهايشان ندارند و هرگز فرار نخواهند کرد تا کشته شوند و کشته نمى شوند تا از ما به تعداد خودشان به قتل برسانند مطلب چنين است حال هر تصميمى مى خواهيد بگيريد».(10) سپس امام(عليه السلام) در پايان اين گفتار نکته ديگرى بيان مى کند و در واقع پاسخى است به سؤال مقدّر يا سؤال مذکور در کلمات يارانش که معاويه و يارانش ظاهراً مسلمانند چگونه ما با مسلمانان بجنگيم؟ امام(عليه السلام) مى فرمايد: «سوگند به آن کس که دانه را شکافته و انسانها را آفريده دشمنان ما اسلام را هرگز نپذيرفتند، بلکه در ظاهر تسليم شدند و کفر را در درون پنهان داشتند و هنگامى که ياورانى بر ضد اسلام يافتند، آنچه را پنهان کرده بودند آشکار کردند»; (فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ(11)، مَا أَسْلَمُوا وَلَکِنِ اسْتَسْلَمُوا، وَأَسَرُّوا الْکُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوهُ). اينکه امام(عليه السلام) در سوگند خود و بيان صفات خداوند، روى شکافتن دانه ها در زير خاک و آفرينش انسان تکيه مى کند به دليل آن است که از عجيب ترين و شگفت انگيزترين افعال خداوند همين است; هسته ها هنگامى که با پوست هاى بسيار محکم در زير خاک قرار مى گيرند و رطوبت کافى به آنها مى رسد، جنب و جوشى در درون هسته آغاز مى گردد و نطفه زنده شروع به نمو مى کند و ساقه لطيفى از آن آشکار مى گردد. همين ساقه لطيف هنگامى که جا را بر خود تنگ مى بيند هسته را مى شکافد و سر بيرون مى کشد و از مادر خود جدا مى گردد و راه نمو را پيش مى گيرد تا زمانى که به صورت درخت برومندى در آيد. همچنين هنگامى که نطفه انسان در رحم مادر قرار مى گيرد، روز به روز آفرينش جديدى مى بيند و شکل تازه اى به خود مى گيرد و با يک سلسله تحولات پيچيده و بسيار دقيق و ظريف و در عين حال سريع، مبدل به انسان کاملى مى شود و هنگامى که رحم مادر را براى ادامه رشد و نمو کافى نمى بيند تصميم بر خروج مى گيرد و با هيجان و تب و تاب شديد مادر، قدم به عرصه دنيا مى گذارد. مطالعه درباره تولد گياهان و انسانها، به راستى انسان را به عظمت بى پايان خدا آشنا مى سازد و به همين دليل گاه پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) به هنگام سوگند، خدا را با اين اوصاف ياد مى کردند و نبايد فراموش کرد که اين در زمانى بود که علم گياه شناسى و جنين شناسى هرگز متولد نشده بود. *پایان شرح نامه۱۶