۶۳/۰۸/۲۸ بود. ...رحیم صفوی با هلی‌کوپتر آمده بود مهاباد که به یتیم‌های تسلیت بگوید. صدایش به زور از ته سینه‌اش در می‌آمد: - مزد مجاهدت‌های آقا مهدی بود. صدای گریه‌ی بچه‌ها بلندتر شد. با هر جمله داغ را بیشتر باور می‌کردند و ناله‌شان بلند می‌شد. نگاه مهربان آقامهدی از جلوی چشمم کنار نمی‌رفت. هرجا را نگاه می‌کردم، بود. روزی که پای ارتفاعات لری کنار رود نشست و برای مظلومیت دو نوجوانی که در بغل هم شهید شده بودند، گریه کرد. روزهایی که دلواپس بچه‌ها تا شیخ ثله آمده بود. روزهای خیبر که گوشمان به اخبار بود و آقامهدی در مجنون جانانه می‌جنگید. روزی که در سخنرانی‌اش سیگار کشیدن را در لشکر ممنوع کرد. هرجا ما بودیم، آقامهدی هم بود؛ حتی جلوتر از ما. فرمانده‌ای را از دست داده بودیم که مدام کنارمان بود. دلسوزمان بود. مثل برادر دوستمان داشت... به روایت ( فرمانده لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب شهید مهدی زین الدین) 💢به کانال قرارگاه سایبری شهید چمران بپیوندید👇 📲 sapp.ir/Cybertakab 📲 eitaa.com/Cybertakab