🌷 داستان کوتاه ✅ اول قرارداد، سپس کار براي کاري خدمت امام رضا (ع) رفته بودم. وقتی کارم تمام شد خواستم به منزل خود برگردم که امام فرمود: امشب نزد ما بمان! در محضر امام (ع) به خانه ایشان رفتیم. دیدم غلامان آن حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آن ها غلامی سیاه را دید که از غلامان آن حضرت نبود. پرسید: او کیست؟ عرض کردند: او به ما کمک می کند و در مقابل به او چیزي خواهیم داد. امام فرمود: مزدش را تعیین کرده اید؟ گفتند: نه، هر چه بدهیم راضی می شود. امام برآشفت و خشمگین شد. من، سلیمان جعفری به ایشان گفتم: فدایت شوم! چرا خودتان را ناراحت می کنید؟ امام فرمود: من بارها به اینها گفته ام که هیچ کس را براي کاري نیاورید مگر آن که قبلاً مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد قبلی کاري انجام دهد، حتی اگر سه برابر به او مزد بدهی، خیال می کند مزدش را کم داده اي، اما اگر مزدش را قبلاً تعیین کنی، وقتی مزدش را بپردازي از تو خشنود خواهد شد که به گفته خود عمل کرده اي و اگر بیش از مقدار قرارداد چیزي به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد، متوجه می شود که اضافه داده اي و سپاسگزار خواهد بود. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 4 ص 130 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 دیده بان شهر https://eitaa.com/Atash_Be_Ekhtiyar_Tonekabon313