✅️ از حكم بن عتيبه گويد:در اين ميان كه ما با امام باقر(عليه السّلام)بوديم و اتاق پر از جمعيت بود بناگاه پيرمردى كه بر عصاى پيكان دارى تكيه ميزد پيش آمد تا بدر اتاق ايستاد و گفت السلام عليك يا ابن رسول اللّٰه و رحمة اللّٰه و بركاته سپس دم فرو بست. و امام باقر در پاسخ او گفت و عليك السلام و رحمة اللّٰه بركاته سپس آن پير مرد رو باهل مجلس كرد و گفت السلام عليكم و دم بست تا همه مردم پاسخ گفتند و سلام او را جواب دادند سپس روى بامام باقر(عليه السّلام)كرد و گفت يا ابن رسول اللّٰه مرا بخود نزديك ساز خدا مرا قربانت كناد بخدا سوگند كه من شماها را دوست دارم و دوستداران شما را هم دوست دارم و بخدا كه اين دوستى شما و دوستى دوستداران شما براى چشم داشت بدنيا نيست. و[بخدا]براستى من دشمن شما را بد دارم و از او بيزارم و بخدا سوگند او را بد ندارم و از او بيزار نيستم براى خونى كه ميان من و او است و بخدا سوگند من حلال شما را حلال ميشمارم و حرام شما را حرام ميشمارم و انتظار امر شما را دارم آيا قربانت تو براى من اميدوار هستى‌؟(يعنى اميدوارى كه من اهل سعادت و نجات باشم)پس امام باقر باو فرمود نزد من بيا نزد من بيا،تا او را پهلوى خود نشانيد سپس باو فرمود اى پيره مرد راستى كه مردى نزد پدرم على بن الحسين(عليهما السّلام)آمد و همين خواهش تو را از او كرد و پدرم در پاسخش فرمود.اگر بميرى وارد ميشوى برسول خدا(صلّى الله عليه و آله)و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين(عليهما السّلام)و دلت خنك مى‌شود و درونت آرام مى‌گردد و چشمت روشن مى‌شود و فرشته‌هاى كرام الكاتبين تو را با روح و ريحان استقبال ميكنند اگر جانت باينجا برسد(و با دست خود اشاره بگلويش كرد)و اگر هم زنده بمانى آنچه چشمت را روشن كند ببينى و در بالاترين درجه‌هاى بهشت با ما باشى آن پيره مرد گفت اى أبا جعفر چه فرمودى‌؟آن حضرت همان سخن را برايش باز گفت آن پيره مرد گفت: «اللّٰه اكبر»اگر من بميرم برسول خدا(صلّى الله عليه و آله)وارد ميشوم و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين و چشمم روشن مى‌شود و دلم خنك مى‌گردد و درونم آرام و خوش مى‌شود و فرشته‌هاى كرام الكاتبين مرا با روح و ريحان استقبال ميكنند اگر جانم بدين جا(گلو)رسد؟و اگر هم زنده بمانم بچشم خود به بينم آنچه را خدا بدان چشممرا روشن كند و در بالاترين درجه‌هاى بهشت با شما باشم‌؟ سپس آن پيره مرد فرياد گريه برداشت و ناليد ها؛ها،ها،تا نقش بر زمين شد و اهل آن خانه هم فرياد گريه و ناله برداشتند از حالى كه در آن پيره مرد ديدند و امام باقر(عليه السّلام)متوجه او شد و بانگشت خود اشگها را از دو پلك آن پيره مرد ميسود و ميپاشيد. سپس آن پيره مرد سر برداشت و گفت بامام باقر(عليه السّلام)يا ابن رسول اللّٰه خدا مرا قربانت كند دستت را بمن بده و امام دستش را باو داد و پيره مرد دست امام را بوسيد و بر دو ديده و گونه خود نهاد و سپس شكم و سينه خود را گشود و دستش را بر روى شكم و سينه خود گذاشت سپس بپا خاست و گفت السلام عليكم و امام باقر بدنبال او مينگريست و او پشت داده و ميرفت،سپس امام روى بسوى مردمان كرد و فرمود: هر كه دوست دارد بمردى از اهل بهشت نگرد بايد باين پيره مرد نگرد،عتيبه گويد من هيچ مجلس سوگوارى را بمانند اين مجلس پر از شور و گريه نديدم.