🌹شهید سید مهدی میرمحمد حسینی فشمی🌹 🟡 با هم همسایه بودیم ،سه سال از من کوچک تر بود. از کودکی با هم بودیم. تابستان ها برای کمک به پدرانمان به باغ ها میرفتیم آبیاری میکردیم و علف میچیدیم و بار چهارپایان میکردیم. 🔴هردو بسیجی بودیم؛ او هم مثل خیلی از جوانان آن زمان ها معتقد و مومن بود. یک مربی داشتیم که کماندو بودند و خیلی ایشان را دوست میداشتیم. مربی ما حاج نقی اقامحسنی فشمی بودند ایشان کماندو بودند و ما از ایشان یاد میگرفتیم با راهنمایی های ایشان با بسیج مدرسه همکاری داشتیم و کارجهادی انجام میدادیم درختکاری آرامستان را با هم انجام دادیم خار و گون ها را میکندیم و و درخت و بوته میکاشتیم 🟢 بچگی گذشت و بزرگ شدیم ، سید مهدی سرباز ارتش شد و به جبهه های جنگ با رژیم بعث اعزام شد. تک تیر انداز بود؛ حرفه ای و بسیار ماهر! در همان روز های خدمتش در سردشت کردستان در نبردی شجاعانه تیر میان ابروهایش را بوسه زد و سید مهدی به معراج پر کشید و شهادت خونین را در آغوش بازش کشید. ۱۰ روز پیکر پاکش در محل شهادت ماند و بعد از آن به شهرش برگشت ؛خیلی خوش اخلاق بود !اخلاق یک مهربان و دوست داشتنی.خودم او را در آرامگاهش گزاشتم 🌹یادش بخیر روحش در آرامش 🌹 🔵راوی سید رحمت اله میرمحمد حسینی فشمی پسر عموی شهید ⭕️🇮🇷کاری از دانش آموزان مجتمع آموزشی انقلاب فشم 🇮🇷⭕️