#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
یکی از خلفای بنی عباس
در اثر عصیان و تخلف اهالی بلخ ،
آن شهر را مورد غضب 😡خود
قرار داده ،
شخصی را از بغداد به آنجا فرستاد
تا از آنها انتقام بگیرد
مامور خلیفه وارد شهر بلخ شد .
و دستور داد آن مردم پول گزافی به عنوان جریمه
و مالیات بپردازند
ولی آنها قادر بر پرداخت
آن مبالغ نبودند
و لذا زنان خود را نزد زن حاکم فرستادند
تا او وساطت کند که مامور از آنها بگذرد
زن حاکم بر آن ها رقت نمود.
و پیراهن گرانقیمتی که داشت و مرصّع به جواهرات گوناگون بود،
و قیمتش بیش از مالیات و جریمه تعیین شده بود،
به زن ها داد و گفت آن را به جای مالیات و جریمه به مامور خلیفه بدهند،
و آنها چنین کردند
چون مامور آن پیراهن را نزد خلیفه در بغداد برد و جریان را تعریف کرد ، خلیفه شرمنده شد.
و گفت:
این صحیح نیست که زنی 🧕از رعیت های من کریم تر از من باشد!!!
لذا فوراً به آن مامور دستور داد به شهر بلخ بازگردد
و پیراهن را باز پس بدهد
و مالیات را ببخشد...
و از تخلف آنها بگذرد
مامور به بلخ بازگشت
و پیراهن را به همسر حاکم داد !!!
آن زن پرسید:
آیا چشم 👁خلیفه بر این پیراهن افتاده است؟
مامور:گفت آری
زن گفت :
من پیراهنی را که چشم 👁 نامحرم بر آن افتاده باشد نمی پوشم.
پس پیراهن را فروخته و با پول آن مسجد جامع بلخ را بنا کرد،
ومابقی آن را برای تعمیرات
آن وقف نمود.
@Baghetamashyekhoda
💐باغ تماشای خدا
🌼🌼🌼🌼🌼
( تحفه الواعظین )