🌺تاریخچه فرقه ضاله بهائیت🌺 قسمت چهاردهم 🔹ملامحمد نوری می گوید من لوله کاغذ را از ملاحسین گرفتم و صبح روز بعد برای اجرای مقصود او به طرف خانهء جناب حسینعلی بهاء حرکت کردم. ميرزا موسی معروف به کلیم برادر ايشان را ديدم در آستانهء در ايستاده مقصود از ملاقات را به او گفتم. ميرزا موسی وارد منزل شده و بزودی مراجعت کرد و پيام محبت آميز جناب بهاء را به من ابلاغ نمود و مرا به حضور مبارک هدایت کرد. 💢من لولهء کاغذ را به ميرزا موسی دادم که در مقابل جناب بهاء بنهاد. حسینعلی بهاء به من و او اجازهء جلوس دادند و خود لولهء کاغذ را باز کردند و به مندرجات آن نظری افکنده بعضی از آثار حضرت مبشر را با صدای بلند برای ما خواندند. من از ملاحت آواز و ظرافت نغمهء جناب بهاء مجذوب شدم. بعد از قرائت یک صفحه از آن، به برادر خود توجّه نموده گفتند موسی چه داری که بگوئی؟ 🔺براستی می گویم هر نفسی که به قرآن معتقد و به مبدء و منشأ آن عارف باشد و لو یک لحظه، و این کلمات را از طرف خدا نداند، یقیناً در قضاوت خود طریق خطا را پیموده و از راه عدالت و انصاف منحرف شده است. ديگر چيزی نفرمودند و مرا از حضور خود مرخّص کردند. يک کله قند روسی! و يک بستهء چای به من مرحمت فرمودند که با ابلاغ تقدیر و محبّت خالصانه ايشان به ملاحسين بدهم. ادامه مطلب👇 https://www.baha9.ir/?p=9731