بسم الله یک خاطره بگم من در راهنمایی یکی دو سالی ترک تحصیل داشتم بعد مشتاق درس خوندن شدم برگشتم مدرسه قبول نکردند از ناحیه نامه گرفتم وقتی نامه رو به مدیر مدرسه دادم تو حیاط مدرسه بودیم که چند تا از دوستای مسجدی منو شناختند اومدن دورم جمع شدن و منم پیششون ابرو داشتم این مدیر مدرسه جلوی همه گفت تو مالی هم نیستی یا مالی نمیشی .. با این نمراتت😭 رفتی نامه هم گرفتی واااااای این جمله تحقیر آمیز او چنان تلنگری زد بمن که تا اون روز از اول مدرسه رفتنم و کلاس اول دبستانم تا اون روز کسی نزده بود من تا ظهر تو کلاس مثل سیر و سرکه خودمو می‌خوردم که من مالی نمیشم😔 مگر من چمه😔 ؟؟ چنان ناراحت بودم چنان غضبناک بودم که چرا منو له کرد جلوی دوستام اومدم خونه تصمیم گرفتم جمعه ها رفیقها تلویزیون فیلم ها و تفریح ها خیابون گردی ها و..... همه چیز رو تعطیل کردم در همون سال شاگرد اول مدرسه و نفر دوم ناحیه و بعد در دبیرستان در ریاضی در المپیاد ریاضی شرکت کردم همش از اون حرف رئیس مدرسه بود که گفت تو مالی نمیشی الانم گاهی میبینمش تو صف نانوایی چه ضربه ای زد بمن خدا خیرش بده البته الانم مالی نمی شم ها 😂 ولی خیلی وقتها لی لی به لای لای گذاشتن ها هم دردی دوا نمیکنه واحدیان