فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
● ما دیوانه و ترسیده بودیم، شهر طنطوره زیبا بود مردمان آن مانند اروپایی‌ها زندگی می‌کردند، زنان آن‌ها لباس‌های زیبا بر تن داشتند، می‌دانم ترسناک است اما یکی از ما به یک دختر ۱۶ ساله تجاوز کرد، یکی از دوستانمان که روانی بود و بعدها کشته شد مردان روستا را درون یک قفس آهنی زندانی کرد و آن‌ها را تیرباران کرد، یکی دیگر از همرزمان ما با شعله‌افکن غیرنظامیان گریزان را به آتش می‌کشید، نمی‌خواهم در مورد آن صحبت کنیم، این یک رسوایی است... ● من اسیر جنگی نمی‌گرفتم، هرکسی که دستانش را بالا می‌برد می‌کشتم، این رخداها من را تحت تأثیر قرار دادند و تا امروز نتوانسته‌ام بر آن‌ها غلبه کنم، در آن روزها من حتی بچه‌های مدرسه‌ای که دستانشان را به نشانه تسلیم بالا برده بودند می‌کشتم، خبرنگار می‌گوید چند نفر را به این شیوه کشته‌ای؟ او با خنده جواب می‌دهد: از آنجایی که نشمرده‌ام پس نمی‌دانم، من ۲۵۰ گلوله با خود داشتم و به هر کسی که می‌رسیدم شلیک می‌کردم... ● (بخشی از خاطرات دو کهنه سرباز ارتش اسرائیل در جریان کشتار طنطوره به تاریخ ۲۳ مِی سال ۱۹۴۸ میلادی) https://eitaa.com/joinchat/1686110466C88d8b794d3