صدا ۶۴۳_sd.m4a
3.49M
خوش بود گوشه نشينان بدهندم جايي كه بهر چشم زدن سير كنم دنيايي اگر اين ديده بديدار تو روشن نشود پيش من كم بود از ديده نابينايي با وجودي كه رخ از اهل جهان پوشيدي نيست در هر دو جهان چون تو جهان آرايي آنچنان زار بگريم به بيابان غمت كه به يك قطره اشكم نرسد دريايي پا به گل مانده ولي در طلب ديدن تو دل بجائي رود و ديده بديگر جايي چشم خود را همه شب شسته‌ام از خون جگر كه تو يك لحظه در اين خانه گذاري پايي ديده‌ام جز به گل روي تو در نگشايد گر چه از لاله شود ملك جهان صحرايي گر تو داري دو جهان بنده شرمنده چو من من ندارم چو تو در هر دو جهان مولايي آنكه با آتش هجران تو سازد عمري هرگز از آتش دوزخ نكند پروايي