🌹خاطراتی از شهید محمد گودرزی🌹
باید جای من باشی تا بدانی
او خودش یک ملت بود
جوان خوش اخلاق ایران اسلامی
مداح
وذاکر اهل بیت(ع)
بسیجی فعال
تعزیه خوان
دانشجو
پهلوان ورزشکار
پاسدار فداکار
بچه هیئتی
بچه مسجدی
غمخوار همه
وهمراه خانواده
شیعه و مرید حضرت علی (ع) به معنی واقعی کلمه
و شهید ایام فاطمیه
محمد از کودکی از کلاس سوم دبستان که هنوز به سن تکلیف هم نرسیده بود در نماز جماعت ونماز جمعه ومراسمات مذهبی مثل اعتکاف و..شرکت میکرد وبا همین عقیده بزرگ شد وهمینگونه بود و بی ریا وخالص برای خدا
محمد عصبانی نمیشد صدایش را بلند نمیکرد به همه احترام میگذاشت وهم ارامش بخش بود وهم جذب دین میکرد اول با شوخی وبازی با بچه ها وبعد از دین وحجاب و...میگفت من امربه معروف های محمد را وجذب کردن دیگران به دین را میدیدم
و اخلاق خوبش برایمان عادی شده بود ومیدانستم شهید می شود چون روحیه اش به شهدا میخورد
کارهایش را در خفی وفقط برای خدا می کرد وبارها میگفت مهم اینه که خدا راضی باشه یا میگفت فقط خدا بدونه بسه
واگه الان صفت بارز شهید محمد اخلاق خوبشه به خاطر اینه که اینا دیگه نمیتونست مخفی کنه اخلاق خوبش وخنده روییش معلوم بود وهمه را جذب میکرد
اماالان کسانی که امر به خوبی شده بودند تعریف میکردند که مثلا همسایه منزل پدر ومادرم میگفتند من هرموقع محمد را می دیدم انقدر نجیب بود از دور سرش را پایین میانداخت به شوهرم گفتم این پسر کیه اینقدر نجیبه گفت محمد گودرزی من از فرط علاقه به رفتار ومرام ایشون اسم پسرم را محمد گذاشتم تا اخلاقش مثل ایشون بشه والان اسم پسرم محمد هست ووقتی ایشان شهید شد بسیار گریه کردم
ودیگری میگفت من با کسی دعوایم شده بود وانقدر عصبانی بودم میخواستم طرف رابگیرم وحسابی کتکش بزنم حتی وسیله ای هم دستم بود محمد مرا دید انقدر عصبانی بودم سینه اش را سپر کرد وگفت :اگه زدن اون شخص، آرومت میکنه منا بزن ٬ بزن
میگفت از محمد خجالت کشیدم اروم شدم ورفتم محمد نفسش وحرفاش منا اروم کرد
ویا ..
دختر فامیل که محمد محرمش بود برای حجابش به ایشو ن گفته بود من اگه جای تو بودم روسریما اینطوری می بستم ودستمالی برداشته بود وروی صورتش کشیده بود وکلی خندیده بودند وطوری باخنده گفته بود که نه تنها ناراحت نشده بود بلکه دیگر در برخی موارد از محمد نظر خواهی میکرد
یا...
به خود من میگفت هر موقع کسی روی فرش خانه ات نشست اگه عصبانیت هم کرد هیچوقت ناراحتش نکن واصلا چیزی بهش نگو چون مهمان تو هست
ومن طی ۳۵سال زندگی با محمد دیدم که اگر مساله ای ناراحتش میکرد بدون اینکه کلامی بگه صحنه را ترک میکرد میرفت وبا ارامش برمیگشت وبا همان لبخند ها ثانیه ها را شرمنده میکرد
مطلب ها انقدر زیاد است که در پیام نگنجد اما قطره ای از معنویت محمد هم بگویم شب خانه ما مهمان بودند ما همه در این اتاق به دخترم گفتم برو محمد را صدا بزن دخترم میگفت انقدر صحنه زیبایی بود
میگفت در را که باز کردم اتاق تاریک بود وشهید محمد در اتاق تاریک نماز میخواند ومن لذت بردم چه برسه خدا
محمد خیلی پاک بود
از بچگی اهل مداحی وتعزیه وسخنرانی حاج کافی و
خصوصا صحبت های رهبر را با گوشی اش گوش میداد وبرای پدر ومادرم هم صحبت های رهبر را می گذاشت ومیگفت شندید رهبر چقدر قشنگ حرف زد
یاد ندارم از سن تکلیف تا شهادتشان بی دلیل روزه ای از محمد قضا شده باشد ووای از خاطرات سحر ها وپهن کردن سفره ها ی افطاری با محمد که هم خوب بندگی کردن را یاد میداد وهم زیبا بودن ماه رمضان را
میخواست بچه ها را برای سحری بیدار کند دستش را دور گردن بچه ها می انداخت میگفت جای من هم سحری بخور من روزه م و با تغییر صدایش بچه ها را با خنده آن موقع صبح بیدار میکرد
بچه ها میخندیدن از خواب بیدار میشدند وسحری میخوردند ونماز و..
محمد انقدر نبود نبودن ها را جبران میکرد وزندگی را و
دین زیبای اسلام
را به ما یاد میداد که الان نبودش عین بودن است وشهید زنده است
مفهوم در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبریست را من که با شهید زندگی کردم میفهمم یعنی چه
که نامحرم ببینی وچشمت را ببندی که جوان باشی وگوشیت امام زمانی باشد
که نمازت را در تاریکی بخوانی
که کار خوب که کردی بگویی هیچکس نفهمه
بگویی اگه برا خدا باشه همین برام کافیه
که روزه بگیری وبدانی چطوری بچه ها را تشویق کنی به روزه گرفتن
که به شعائر الهی پایبند باشی
وبه قول خود شهید محمد که میگفت: میدونی چرا همه منا دوست دارن ،چون چیزی به کسی نگفتم که از من برنجه
که هر کدام کتابیست اگر بیان کنم ...
مابقی خاطرات را در کتاب شهید محمد گودرزی که در حال تالیف دانشگاه وچاپ است خواهید دید ان شاالله و
مطالعه خواهید کرد
پاسدار شهید #محمد_گودرزی_شهرکی🍃🥀
هدیه به روان پاک شهید صلوات 🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج