خندید و گفت:
(دیدی بالاخره به دلـــ❤️ ــت نشستم!)
زبانم بند آمده بود😅 ، من که همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم لال شده بودم.
خودش جواب خودش را داد:
(رفتم#مشهدیه دهه متوسل شدم حالا که بله نمی گی امام رضا از توی دلم بیرونت کنه😢 ، پاکِ پاک که دیگه به یادت نیوفتم.
نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن نظرم عوض شد😍 دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیـر بشی!)
حالا فهمیدم الکی نبود که یه دفعه نظرم عوض شد انگار دست امام علیه السلام بود و دل من☺️ 😍 ...
📚 گزیده ای از کتاب_قصه_دلبری زندگی نامه شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر
#شهید_محمدحسین_محمدخانی#شهید_مدافع_حرم
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz