سلام ما تو عقد که بودیم من وهمسرم خونه بودیم که مادر شوهرم رفتن بازار بعداز رفتن مادر شوهرم خواهر شوهرم زنگ زد گفت جشنه میلاده بیا بریم جشن منم قبول کردم وهمسرم منو برد و برگشت خونه وهمسرم رفته بود حموم مادر شوهرم که برگشته بوده دیده برق حموم روشنه شیر آبم بازه وما نیستیم با خودشون فکر کردن که ما باهم حمومیم بنده خدا نشسته بوده نزدیک حموم که ما با هم بیایم و سوتی بگیره از مون ما با مادر شوهرم رفیقیم و شوخی زیاد میکنیم که من از در اومدم بعد دیدم مادر شوهرم دم در نشستن من گفتم سلام بعد تعجب کرد گفت مگه حموم نبودی با....گفتم نه بیرون بودم .بنده خدا مادر شوهرم میگه 20 دقیقس نشستم که سوتی بگیرم سر بسرت بزارم خودم شدم سوتییی حالا ما بودیم که به مادر شوهرم میخندیدیم 😂😂😂😂😂
💕💕💕
#بانوان_منتظر
http://eitaa.com/joinchat/1574109184Ce84bbdc135
⚠️
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_میباشد!
📌
#ارسال_بدون_لینک_پیگرد_الهی_دارد✨