نرگس وارد اطاق میشود: شیخعلی آمده پنج تومان ازبابت کفن ودفن میخواهد.
منیژه: دردیزی باز است حیای گربه کجاست؟ هان، مرده خورها بو میکشند، حالا میان هیروویر قلمتراش بیار زیر ابرویم رابگیر! همۀ بدبختیها به کنار، دو به دستاشیخ افتاده میخواهد گوش من زن بیچاره راببرد. این پول مال بچه صغیر است. یکی ازدوستان جون جونیش، ازهم پیالهها نیامد اقلا هفت قدم دنبال تابوت او راه برود، همه مگس دور شیرینی بودند! یوزباشی دیروز آمده بود احوالپرسی. سوزوبریز میکرد. میگفت: همه اینها فرع پرستاری است چرا شلهاش نپخته است؟ چرا حکیم خوب نیاوردید؟ امروز فرستادم خبرش کردم تا ما که مرد نداریم به کارهایمان رسیدگی کند. بهانه آورده بود که درعدلیه مرافعه دارد( به نرگس) خوب بیاید ببینم چه میگوید؟
نرگس قلیان رابرداشته ازدر بیرون میرود.
منیژه دوباره شروع میکند به زنجموره: شوهر بیچارهام! مرا بیکس و بانی گذاشت! چه خاکی به سرم بریزم؟ سر سیاه زمستان یک مشت بچه به سرم ریخته، نه بار نه بنشن، نه زغال نه زندگی!
شیخعلی وارد میشود. باعمامۀ بزرگ ولهجه غلیظ: سلام علیکم! خدا شمارازنده بگذارد، پسرتان سلامت بوده باشد، سایهتان از سرما کم نشود، خدا آن مرحوم رابیامرزد. چقدر به بنده التفاتت داشت، خالا باید یکی به من تسلیت بدهد، خانم مرگ به دست خداست، بیارادۀ خدا برگ ازدرخت نمیافتد. ما هم به نوبۀ خودمان میرویم، مصلحتش اینطور قرارگرفته بود، ازدست ما بنده های عاجز کاری ساخته نیست، اگر بدانید خانم تابوت چه جور صاف می رفت!
بیبی خانم: خوشا به سعادتش، خانم، تابوت او صاف میرفته؟
منیژه: خوب بگویید ببینم مرده رابه خاک سپردید؟ کارتان تمام شد؟
آشیخ: خانم ببخشید اگر قضیه مولمه رابه شما یادآوری میکنم، ولی پنج تومان ازمخارج کم آمده، صورت حسابش حاضر است. مزد گورکن به زمین مانده.
منیژه: حالا مرده راسر قبر آقا به امان خدا گذاشتید؟
آشیخ: نه گورکن آنجاست.
بیبی خانم: پدر بیکسی بسوزد!
منیژه: منِ بیچاره ازکجا پول آوردهام؟ اگر سراغ کردهاید که مشدی صد دینار پول داشته دروغ است، این جلی زیر پایم افتاده مال توله تفلیسیهای نرگس است، مگر نشنیدی: که زن جوان ومرد پیر- سبد بیار جوجه بگیر، پناه برخدا توی ان اطاق یک جوال خالی کرده! چرا نمیروید ازاو بگیرید؟ من که گنج قارون زیر سرم نیست، من یک زن لچک به سر از همه جا بی خبر آه ندارم که با ناله سودا بکنم، ازکجا آوردهام، پای کی حساب میشود؟ جلد باشید ها، یک قبض بنویسید تا بعد یک نفر پیدا شود رسیدگی بکند.
آشیخ: خدا سایه اتان راازسر ما کم نکند، البته خدمات من راهم درنظر دارید، چشم چشم همین الان.
چمباتمه نشسته روی یک تکه کاغذ چیزی نوشته میدهد به دست منیژه، او هم دست کرده از کیسهای که به گردنش آویخته چند اسکناس بیرون میآورد شمرده میدهد بهاشیخ و قبض و رسید رادر کیسه میگذارد.
منیژه باز شروع میکند به زنجموره: من بیوه زن با خون جگرصد دینار اندوخته بودم، این هم مال زیارت بود، کی دیگر به من پس میدهد؟ ختم را کی ورگذار میکند؟ مخارج شب هفت راکی میدهد؟
آشیخ: دستتان درد نکند، خانم تا مرادارید ازچه میترسید؟ همهاش به گردن خودم، مشدی آنقدر ها به گردن من حق دارد. بنده رافراموش نکنید.(ازدربیرون میرود)
بیبی خانم: شب مرگ کسی درخانهاش نمیخوابد! خوشا به سعادتش که مردهاش به زمین نماند!
منیژه: کاشکی مراهم برده بود، این زندگی شد؟ فکرش رابکنید تا حالا پنجاه تومان خرج کردهام، همهاش راازجیب خودم دادم. ازفردا من چهطور میتوانم توی این خانه بانرگس به جوال بروم؟ نمیدانید چه آفتی است!( نگاه میکند) واه پناه برخدا؟ مویش راآتش زدند، کم بود جن وپری یکی هم از دریچه بپری! ننۀ تابوتش راهم با خودش آورده!( ناله میکند) . درباز شد و نرگس و مادرش وارد میشوند.
مادر نرگس: سلام، چه بوی نفتی میآید! مگر شما شما آدم نیستید توی این اطاق نشستهاید؟
نرگس میرود فتیله چراغ را پایین میکشد، بیبی خانم نیمهخیز جلو مادر نرگس بلند شده مینشیند. نرگس سرش را پایین انداخته گریه میکند، مادرش چاق (است) وموهای خاکستری دارد.
( به دخترش): ننه اینجور گریه نکن! خدا راخوش نمیآید، توی این خانه تو وبچههایت بیکس هستید، همه خالهاند وخواهرزاده شما بیجید و حرامزاده! آخر تو یک صورت ظاهر هم میخواهی. اگر بنا بود کسی بیوهزن نشود قربانش بروم امالبنی بیوه زن نمیشد. چهار طرف خود رابپا، نگذار آلوآشغالها را زیروروبکنند.
نرگس گریهکنان ازدر بیرون میرود.
ادامه دارد...
⛔️
کپی بدون ذکر ایدی کانال مجاز نیست
♡••࿐
@BanovaneMontazer
🏠 خانه ی بهشتی بانوان منتظر ࿐