~حیدࢪیون🍃
*🍀﷽🍀 رمان عبـور_زمــان_بـیـدارت_میکند 💗 #پارت۹۶ 📕 دلم نمی‌خواست مسیر نگاهم را تغییر بدهم و به روی
*🍀‌﷽🍀 رمان عبـور_زمــان_بـیـدارت_میکند 💗 ۹۷ 📕 –وقتی حنیف بهش زنگ زد و گفت که دکتر گفته دیگه عمل نیاز نداری و به زودی مرخص میشی اونقدر خوشحال شد که از ذوقش اگه بال داشت حتما پرواز می‌کرد. با حرفش یاد خوابم افتادم. –نورا، تو می‌دونی اگر خواب پرواز ببینیم تعبیرش چیه؟ –من معبر نیستم ولی حنیف یه چیزایی بلده. یادمه اون موقع که تازه ازدواج کرده بودیم منم یه همچین خوابی دیدم. حنیف گفت تعبیرش اینه که به رشد معنوی می‌رسم. البته نوع پرواز و مسیر هم تو خواب مهمه. یعنی چی نوع پرواز؟ –یعنی با یه وسیله‌ایی پرواز می‌کردی یا خودت؟ به طرف بالا و عمودی می‌رفتی بالا یا... حرفش را بریدم. –من به صورت عمودی پرواز می‌کردم ولی گاهی به راست و چپ کشیده میشدم. لبخند زد. –مهم اینه که آخرش پرواز کردی و بالا رفتی دیگه. درسته‌؟ –اهوم. –این خیلی خوبه، انشاالله که خیره. خیالم از حرفش راحت شد و احساس خوبی پیدا کردم. نورا ادامه داد: –من خودم قبل از این که اون خواب رو ببینم برای کارهام احتیاج به تمرکز زیادی داشتم، ولی حواسم جمع نمیشد، به همه چی فکر می‌کردم الا به چیزی که باید فکر کنم. مطالعاتی بود که باید با تمرکز بالا انجام می‌دادم، ولی نمیشد. یه روز از حنیف پرسیدم، چی کار کنم تمرکزم بیشتر بشه. اونم بی‌تعارف همونطور که سرش تو کتابش بود گفت: –اولا کم حرف بزن، بعدشم قبل از هر حرفی بهش فکر کن بعد. وقتی به حرفهات فکر کنی خودت متوجه میشی که نصف بیشتر حرفها مطرح کردنش لزومی نداره. –از حرفش ناراحت نشدی؟ –اولش یه کم ناراحت شدم. ولی وقتی فکر کردم دیدم راست میگه واقعا چقدر حرفهای غیرضروری می‌زنم. ولی ربطش رو به تمرکز نمی‌دونستم. ازش پرسیدم: –خب چرا حرف زدن تمرکز رو از بین می‌بره، اصلا چه ربطی داره؟ گفت: –چون قوه‌ی خیالت درگیر حرفهایی میشه که میگی. آدمهایی که پرگو هستن تشویش فکر دارن، بعد این تشویش توی خواب خودش رو نشون میده و خوابشون مشوش می‌شه، خواب دیدنمون وابسته به حرفهامونه مثلا آدمهایی که به هیچ قیمتی دروغ نمیگن خوابشاشونم صادق‌تر میشه. پرسیدم: –حالا خواب دیدن به چه درد ما می‌خوره؟ گفت: –عالم برزخ ما همین خوابامونه، وقتی خوابت مدام مشوشه برزختم همینه، اصلا اکثرا اعمال ما با زبونمون درست میشه. زبون که کنترل بشه هم تمرکز خواهیم داشت هم خواب خوب و راحت. البته خیلی توضیح‌های دیگه هم داد، که حالا شاید تو یه فرصت مناسب همه رو برات بگم. خلاصه این که بعد از اون به توصیش عمل کردم و بعد از یه مدت اون خواب پرواز رو دیدم. البته خیلی سخت بود. من یه عمر پرگویی کردم و هر ماجرایی رو با جزییات واسه دوستام تعریف می‌کردم کنترل کردنش یه ماراتن بود. ولی بعد یه مدت دیدم تمرکزمم خیلی بهتر شده. آن روز پدر و امینه و عمه هم تک به تک به دیدنم امدند و من از همه‌شان سراغ مادر را گرفتم. گفتند که حتما فردا به دیدنم می‌آید. تا به حال اینقدر کمبود مادر را احساس نکرده بودم.* ✍🏻 لـیـلافــتـحــی‌پــور ادامــــه.دارد..... ↠ @Banoyi_dameshgh