صدای کفش های پاشنه بلندی رو می‌شنوم و بعد چند دقیقه دستی روی شونه ام قرار می‌گیره بر می‌‌گردم و کیانا رو می‌بینم کیانا کنارم می‌نشینه... مشغول دید زدن صورتش میشم آرایش کمی کرده ولی همونم صورتش رو زیباتر کرده، چشم‌های آبی روشنش که مانند امواج اقیانوس بود مژه های بلند و بینی خوشگل که مانند بینی عملی ها بود و لب‌های کوچولو و دخترونه که زیباش کرده با دامن حریر نیلی با صدای اسما از نگاه کردنش دست می‌‌کشم و روبه اسما می‌‌چرخم... اسما- عروس و داماد اومدن با راحیل جلو می‌ریم...رویا و امیرحسین به سمت جایگاه عروس و داماد رفتند. بسیار شیک تزئین شده بود و زیبا به سمت میز میرم و روبه مامان میگم: - دوربینم کجاست؟ مامان کیفش رو از روی میز برمی‌داره و دوربینم رو بهم میده، دوربین رو از دستش می‌گیرم و به سمت عروس و داماد میرم. دوربینی که پارسال امیرحسین برای تولدم خرید و قرار بود اولین عکسم عکس عروسیش باشه. دوربین رو تنظیم می‌کنم و میگم: - نگاه کنید! امیر و رویا نگاهم می‌کنند و رویا دستش رو دور شونه های‌ امیر حلقه می‌کنه و امیرهم دستش پشت کمر رویا می ذاره... چیک...و عکس اول رو گرفتم بعد چندتا عکس و چندتا رقص دونفره امیر به سمت مردونه میره... *** عروسی تموم شده و تقریبا بیشتر مهمون ها رفتن و خودمونی‌ها موندن روی یکی از صندلی ها می‌نشینم شو کفش های پاشنه بلند گلبهی رنگم رو از پام درمیارم و مشغول ماساژ دادن پاهام میشم کلی به خودم فوش‌میدم و میگم چرا این کفش هارو پوشیدم من که عادت ندارم دوبار دامنم رفت زیر کفشم و نزدیک بود با کله برم تو زمین، کیانا کنارم می‌نشینه و میگه: - خوبی؟ - آره پاهام خیلی درد می‌کنه - خب کفشات نامناسبه @Banoyi_dameshgh