🙃🍃 تا اومدم دست بہ ڪار بشم سفره رو انداختہ بود. یہ پارچ آب،دو تا لیوان و دو تا پیش دستی گذاشتہ بود سر سفره. نشستہ بود تا با هم غذا رو شروع ڪنیم. وقتی غذا تموم شد گفت: الهی صد مرتبہ شڪر،دستت درد نڪنہ خانوم،تا تو سفره رو جمع میڪنی منم ظرف‌ها رو میشورم. گفتم: خجالتم نده،شما خستہ‌ای تازه از منطقہ اومدی،تا استراحت ڪنی ظرف‌ها هم تموم شده. نگاهی بهم انداخت و گفت: خدا ڪسی و خجالت بده ڪہ میخواد خانومشو خجالت بده. منم سرمو انداختم پایین و مشغول ڪار شدم. همسر