بصیـــــــــرت
مجموعه داستانهای تفحص شهدا #خاطرات_شهدا (قسمت پنجم) داستان #تفحص حدود یک ربع الی بیست دقیقه گذشته
مجموعه داستانهای تفحص شهدا (قسمت ششم) داستان اگر بنیاد شهید مشهد رفته باشید ؛ می دانید که تا حرم خیلی فاصله ندارد ؛این گروه پانزده نفره پیکر شهید ما را برداشتند ؛همراه با همه ی شهدایی که از مقابل بنیاد تشییع آن ها شروع شد . من و آقای عابدی هم با آن جوانان همراه شدیم ؛ اما عجیب بود ! هر قدر تندتر قدم برمی داشتیم به آن ها نمی رسیدیم که لااقل ، از تابوت شهید بگیریم وکمکی بدهیم ... اولین پیکری که از میان شهدا وارد حرم شد همین شهید غریب بود . این شهید عزیز را هم داخل حرم امام رضا(علیه السلام) طواف دادند وآمدند تابوت را گذاشتند داخل ماشین و همه پانزده نفر هم سوار ماشین شدند .در حالی که با تابوت ،پشت ماشین نهایت دونفر جا می شد ! فاصله ی حرم تا بهشت رضا را این گروه پانزده نفره ،زیارت عاشورا خواندند؛ وچه زیبا زیارت را خواندند! رسیدیم بهشت رضا ... از اولین نفراتی که رسیدند هم ما بودیم ! پیکرشهید را پیاده کردند وآن را برشانه های خود گذاشتند ویک نفر افتاد جلو، لااله الا الله گویان . ۶ 🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴