〰〰〰🌷🍃🌷〰〰〰
#دلتنگ
ِ دلتنگم....
من دلتنگم...دلتنگ ِ "تــــــو"...
"غروب شلمچه"..."رمل های فــکه"...
"غربت بچه های کربلای پنج"...
"نگاه ِ حاج حسیـــن"... که قلم میگذارد توی دستم...
رشادت شهید حاج قاسم سلیمانی که امنیت را با خود میآورد ومظلومانه و غریبانه چون مادر در آتش حسد و کینه دشمنان سوخت وبدن اربا اربا او رستاخیزی از مقاومت به راه انداخت
این روز ها...همه ی نوشته هایم ختم میشود به "تــــو"...
ختم میشود به "بودنم" .. به "نبودنت"..
و چه دلتنگ ترم میکند این "نبودن ها"...و "بودن ها"...
"تـــو"نباشی.."او"نباشد.. و تنها "مـن" باشم...
روی شانه هایم این نبودن ها...این تنهایی ها سنگینی می کند...
راستش این روزها..."دوکــوهه"را.."خـــودم"را.."تــو"را..
"قطعه ی چــهل "را..."روضه ی مـــــادر"را...
شعر میکنم...:
"مـادر":چقدر سخت میگذرد این "روزهــا"...دلم برای"فـاطمیه ات"تنگ شده...
برای "تکیــه زدن" به پارچه های سیاه خیمه ات...
برای "اشـک"هایی که میان "روضــه ی در و دیــوار"
برای ِ "غم کربــلای پسرت" می ریختم ..
همین "دلتنگی ها" هم از سرم زیاد است...همه اش را مدیون
مهربانی ات هستم "بــانوی مظلــومه"...
〰〰〰🌷🍃🌷〰〰〰〰