بصیـــــــــرت
شهدا زنده اند ( #شهید_یونس_زنگی_آبادی )  👈این داستان به نقل ازآقای انجوی نژاد  که در رهپویان وصال ش
🔺ادامه پست قبل صدای زنگ تلفن☎️ به صدا در می آید وآقای سعیدی که حوصله ی جواب دادن نداشته  سراغ گوشی تلفن نمی رود معمولا تلفن کمتر از ۱دقیقه قطع می شود ولی آقای سعیدی زمانی که می بیند تلفن قطع نمی شود . 📞گوشی را بر می دارد الو شما؟ سلام علیکم من شهید زنگی آبادی هستم ,آقای سعیدی شمامی توانید خاطرات مرا به صورت کتاب 📚در آوری  هر گاه که نیاز داشتیدمن به شما کمک می کنم . بعد تلفن قطع می شود. بعد از مدتی که  آقای سعیدی  مقداری از مطالب رانوشته بوده ،با خودش فکر می کند که آیا مطالبی که نوشته ام درست است یا خیر؟ ♻️یک دفعه آقای سعیدی مشاهده می کند که قلم✏️ روی کاغذ شروع به نوشتن  کرد  بسم الله الرحمن الرحیم آقای سعیدی فلان مطلب را حذف واین مطلب را اضافه کن  خلاصه اورا راهنمایی می کند  ودر آخر برگه امضا می شود بعدا که بررسی می کنند امضا،امضا شهید وخط ،خط شهید بوده است .💮 💟این شهید والا مقام  که روحش شاد باشد ,زمانی که می خواسته به جبهه برود به خانمش می گوید : به پاهایم خوب نگاه کن  روزی این پاهایم به دردت می خورد  .روزی که تعدادی شهید به استان کرمان آورده بودند، خانم این شهید از روی پاهایش اورا شناسایی می کند😥 .زیرا حاج یونس  نذر کرده بوده است که مثل سیدالشهداء سر در بدن نداشته باشد ومثل قمر بنی هاشم اباالفضل دست در بدن نداشته باشد. برای شادی روح تمامی شهدا  وامام  شهدا صلوات.  که زنگ زد برای نویسنده