خندیدند
توی کوچه رقصیدند
بوسیدند:«
زن زندگی آزادی
مرد میهن آبادی
با این همه ندیدند »
زنی که زندگی اش را پاره تنش را داد برای آزادی کشورش
مردی که میهن داشت تفنگ به دست ایستاد برای آبادی کشورش
خندیدند
توی کوچه رقصیدند
بوسیدند :«
مرگ بر بسیجی
مرگ بر نظامی »
با این همه ندیدند
بسیجی که جان داد زیر آوار برای نجاتش
نظامی که قمه و گلوله خورد برای امنیتش
خندیدند
توی کوچه رقصیدند
« گفتند ترسیدند به وقت بوسیدن »
نچشیدند ترسیدن به وقت گلوله خوردن
جایش گلوله ها در تن مدافعان رقصیدند
نخندیدند
ریختند اشک هایشان همانند تمساح
برای مهسا و نیکا و این نام ها
اما خندیدند
به آرشام و آرتین و علی و محمد و آرمان ها
گفتند برای خواهرم ، خواهرت ، خواهرامون
ندیدند با چادر کشته شدن خواهراشون .!
روسری چرخاندن و سوزاندن در وسط خیابان
ندیدند چادر های خونین در وسط صحن حرم را
آغوش رایگان دادند در اینور خیابان
ندیدند چشمان هیز شده در آنور خیابان ...
« با اشک گفت : چرا بابامو کشتن ؟
گفتند :
برای خندیدن
برای توی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن به وقت بوسیدن »
😔😔😔
@Bashohadatashahadatt