رگـ هاش پاره شده بود و خونریزے شدیدی داشت . . . دڪتر اشاره کرد چادرم رو بردارم تا راحتر بتونم جابہ‌جاش کنم ! یھو رزمنده گوشہ چادرم رو گرفت و بہ سختۍ گفت : من دارم میمیرم کہ تو چادرت رو برندارے ما براے این چادر می‌میریم . . . چادرم توے مشتش بود کھ شھید شد♥! -پرستار زمان جنگـ @Bashohadatashahadatt