#نماز_شهیدان
🔻 ستون گردان حبیب، لحظهبهلحظه به ارتفاعات «علی گرهزد» نزدیک و نزدیکتر میشد. برادر محسن [وزوایی] همچنانکه پیشاپیش ستون حرکت میکرد، با رسیدن نیروها به بالای تپهای کوچک، ناگهان متوقف شد.
🔻 نگاهی به آسمان انداخت و بعد رو به نیروها فریاد زد: «
#نماز، نماز! برادرها، نماز را فراموش نکنند.»
🔻 با این نهیب، ستون حبیب میرفت تا از حرکت بایستد که برادر محسن فریاد زد: «نایستید، بدوید! نماز را بهدورو میخوانیم. هر کس به پشت سر نفر جلویی دست تیمم بزند! نماز را بهدورو بخوانید.»
🔻 همانطور که داشتم به جلو میرفتم، مشغول به نماز شدم. عجب نمازی بود! بهراستی نجوای عشق بود...
📚 ققنوس فاتح ، بیست روایت شفاهی از زندگی
#شهید_محسن_وزوایی ، ص ۱۱۶.
#هنگامه_مناجات_با_خالق_نزدیک_است
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #پایان_مماشات
🌸🏴😭🇮🇷🕊🌷
@BasirateRoz