#به_نام_خدای_مهدی
.
#قلبم_برای_تو❤❤
.
🔮قسمت بیست و سوم
.
-چه خبره آقا میلاد 😯
-آخه جیگر با یکی دو سیخ که معلوم نمیشه...بخورین مطمئنم بازم میخواین...جیگرهای اینجا حرف نداره😊
.
بعد چند دیقه جیگرها رو آوردن و شروع به خوردن کردیم...آقا میلاد و معصومه تند تند میخوردن و من به زور سه سیخ رو خوردم...
که معصومه گفت:
-فک کنم دوست نداریا مریم جون؟!😯
-چرااا اتفاقا...خوشمزست..ولی خب همین سه سیخ بسته
-احساس میکردم سرم گیج میره...بی قرار بودم و رو پیشونیم عرق سردی نشسته بود...
اونشب تموم شد و اومدم خونه...تا صبح نمیتونستم بخوابم...که موقع نماز صبح منتظر موندم نملز مامانم تموم بشه و صداش کردم...
-مامان...مامان...😓
-جانم عزیزم؟! 😯چرا رنگ و روت پریده؟! خواب بد دیدی؟!
-نه...نه...قلبم 😧
-یا اباالفضل...قلب درد میکنه؟!
-اره....😢
.
دیگه نفهمیدم چجور شد و چی گذشت...فقط چشم باز کردم دیدم رو تخت بیمارستانم و بهم کلی دستگاه وصله و مامانم کنارم نشسته
-مامان چی شده؟!من کجام؟!
-سلام دخترم...هیچی..نترس...بیمارستانیم...ازت ازمایش و اکو گرفتن و منتظریم جوابش بیاد...چیزی نیست
-احساس میکنم قلبم داره کنده میشه از جا 😢
-نترس دخترم...خوب میشی...
-امروز کلاس داشتم...به زهرا بگین به استاد بگه...
-نگران نباش.. هم به زهرا هم به آقا میلاد خبر دادم...
-به میلاد دیگه چرا؟! 😯
-نا سلامتی شریک زندگیت قراره بشه ها...
-اخه بیخودی الان نگران میشن😕
.
🔮از زبان سهیل
دیروز دیده بودم که دوستش تا محل ثبت نام اومد ولی با دیدن من با اینکه مسئول ثبت نام خانم ها فرق داره وارد نشد...
امروز هم هرچی منتظر موندم نیومدن 😔
فک کنم به خاطر منه...
خواستم برم جلو و بگم که اگه به خاطر من میخواین راهیان نیاین من نمیام تا شما برین...
دلم نمیخواد به خاطر من دو نفر رو از شهدا دور بشن...
نزدیک ظهر رفتم جلو کلاسشون...
در کلاس باز شد و استادشون بیرون اومد...
بازم از اون خبری نبود...
دیدم دوستش با عجله از کلاس بیرون اومد و به سمت پله ها رفت
سریع پشت سرش دویدم
-سلام...ببخشید
-سلام...من عجله دارم...
-مزاحم نمیشم...فقط میخواستم بپرسم دوستتون نیومدن باز؟!
-آقای محترم شما انگار ول کن نیستین...مریم گفت که علاقه ای به صحبت با شما نداره...
(فهمیدم اسمش مریمه ☺)
-خب ایندفعه کارم فرق داره...کی تشریف میارن 😯
-آقای محترم...مریم حاش خوب نیست و بیمارستان بستریه و معلوم نیست کی مرخص میشه منم الان عجله دارم باید برم اونجا
-چییی😨😨چرا؟! چی شده؟؟
.
#ادامه_دارد
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹