موهایش را از ته زد محمدرضا به موتورش علاقه خاصی داشت، روزی که می‌رفت، به من گفت که دو روز دیگر دوستم می آید و موتور را می‌برد، موتورم را به او بخشیدم. به موهایش هم خیلی علاقه داشت، وقتی می‌خواست برود موهایش را از ته زد و کچل کرد. وقتی بعد از شهادتش وسایلش را جمع کردیم، بیشتر از یک ساک کوچک نبود. حتی لباس و کفش نویی را که قبل از رفتنش برایش خریده بودم هم بخشیده بود. شهید محمد‌رضا دهقان امیری راوی: مادر شهید بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca