نجوای عاشقانه
سحرها وقتی برای نماز آماده میشدیم
و به کنار تانکرها میآمدیم، صدای جانسوزی از اطراف محوطه گردان به گوش میرسید؛
نالههای نیمهشب دلنوازی که از حنجرهی عاشقی بیقرار برمیخاست و زمزمههای عاشقانهای که از فراق یار، بیقراری میکرد. همه دوست داشتند بدانند صاحب صدا کیست؟
با کنجکاوی که داشتم، او را پیدا کردم.
۱۶ سال بیشتر نداشت. با قد و قوارهای کوچک، همیشه لبخند ملیحی بر لب داشت و چهره استوار و مصمّمش حکایت از روحی بلند داشت.✨
راوی همرزم شهید
#محمد_بندر_چی
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca