ماجد به من می‌گوید: می‌دانی چه می‌گویند؟ می‌گویم: من که فارسی بلد نیستم. ماجد می‌گوید: من بلدم .. به او گفتند: برادر محسن! حالا که زخم‌بندی مجروحین عراقی تمام شده، اجازه بده زخم گلوی تو را هم پانسمان کنیم! از ماجد می‌پرسم او چه جواب داد؟ می‌گوید: گفت حالا وقتش نیست .. شاید هنوز هم چند سرباز مجروح عراقی لای شیارها مانده باشند .. هروقت آخرین زخمی آن‌ها پانسمان شد، آن‌وقت نوبت من می‌رسد!🌱 شهید برشی از کتاب "ققنوس فاتح" بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca