یک روز لوله ی آب خانه اش در خانوک ترکیده بود. عباس، لوله را تعمیر کرده بود؛ اما به خاطر سردی هوا دچار ذات الریه شده بود. قصد داشتند او را برای بستری شدن به بیمارستان ببرند، اما به خاطر اصرار خودش، او را به تیکدر آوردند....
فکر کردم تیر خورده....تمام بدنش را جستجو کردم.
او گفت: خواهر! چرا اینکار را می کنی؟ من خوبم فقط دعا کن نمیرم...اگر در اثر بیماری بمیرم دستم به جایی بند نیست؛ دوست دارم در راه خدا شهید شوم. من مرگ با افتخار را می خواهم، دعا کن نمیرم!!!
📚: ره یافتگان کوی یار
شهید عباس وصال🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin