گفته های همسر شهید مصطفی زال نژاد
دل کندن از عزیزترین آدم زندگی ات خیلی سخت است
دیدم مصطفی پشت کامیونی گریه میکند
مصطفی مرد درون گرایی بود و دوست نداشت احساسش را بروز دهد. یکبار با دخترم زهرا که ۳ ساله بود و شیرین زبان رفتیم بدرقه او. دخترم گفت: بابایی میخواهم پشت سرت آب بریزم. رفتیم کوچه و آب ریختیم و رفت. همیشه تا جایی که در تیررس نگاهم بود با چشمم نگاهش میکردم که برود. آن دفعه حس کردم یکدفعه از وسط کوچه نمیبینمش. نگران شدم، جلو رفتم دیدم پشت کامیونی در کوچه ایستاده و گریه میکند.
سعی میکرد وقتی میرود بچهها خواب باشند، چون خیلی بی تابی میکردند. اتفاقا وقت رفتن دفعه آخر محمد طاها بیدار شد و با گریه پرسید: بابایی کو؟
*احساسی که قابل وصف نیست
دل کندن از عزیزترین آدم زندگی ات خیلی سخت است. او راهی میرفت که برگشتی نداشت. ما زنان مدافع حرم هر بار که شوهرانمان را بدرقه میکردیم در ذهنمان شهیدشان میکردیم تا برگردند و دوباره زنده شوند. از بس فکرو خیال و استرس به وجود میآید. بسیار سخت است و قابل وصف نیست.
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin