سرداررشید اسلام سپهبد حاج قاسم سلیمانی که رضوان خدا براو باد
✍ یکی از بانوان که درصداقتشان تردید ندارم نقل کرد که پس از شهادت سردار خیلی دلشکسته و غمگین بودم مدتی اشکهایم😭😭😭😭😭😭 می ریخت ومینالیدم ؛
ودراین مدت شب که میشد سجاده ام را پهن میکردم و درددلهایم را با حاج قاسم درمیان میگذاشتم ؛ انگارکه کسی پیشم نشسته و به خوبی گوش میکند.
پس از یک هفته حرف زدن با تصویر حاج قاسم ومخصوصأ موقع خواب سفارش میکردم که حاجی شوهرم را تو خوبش کن ،
پس ازیک هفته سفارش
در عالم رؤیاحاجی را دیدم که
به اتاقی که خوابیده بودم آمد.ازناحیه سرمجروح بود.من با شوهرم نمازصبح می خواندیم ؛پدرومادرحاجی هم درهمان اتاق بودند که فوت کرده بودند و قرار بود دفن شوند ؛
حاج قاسم رو کرد به شوهرم در حالی که چهره ی خیلی نورانی داشت و دست راستش روی سمت راست سرش بود گفت : اقا شما چرا؟ وخانم نقل میکنه که همین قدر متوجه شدم حاجی چه میگوید
وتانمازصبحم تمام شود حاج قاسم شوهرم رو با لحجه کرمان نصیحت کرد. وشوهرم همین طور که نماز صبح میخواند به نصیحت های حاج قاسم گوش میداد
خانم میگوید از طرز نگاهش وگویشش متوجه شدم داره به شوهرم میگه چرا خانمت رو اذیت آزار دادی که گریه کند ؛
وخانم میگه نمازم که تمام شد درخواب(( حاج قاسم رو کرد به من وبا تبسم وآرامی گفت دخترم توهم جایت اینجا درکنارماست واشاره کرد به پدر ومادرش )) خانم میگه همین رو شنیدم وازخواب پریدم دیدم نزدیک صبح هست وخوشحال بودم .خانه ی ما حال وهوای دیگری پیدا کرده بود واز آن روز بیشترازهمیشه مشتاق شهادت شدم
🦋روحشان شاد یادشان گرامی