بگذاریدپیشانی شماراببوسم،شماحتما شهیدخواهیدشد💔 روایتی از سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین از آخرین دیدارش باسردارشهیدمحمدابراهیم همت را منتشر کرد.📝👇 یادش بخیر از نخستین روزهای ورود به سپاه باهمت آشناشده بودم و خاطراتی داشتم ولی آخرین خاطره‌ام به یک هفته قبل از شهادت او برمیگردد.داخل سنگر قرارگاه نصرت شلوغ بودهمه رفته بودند و فقط من‌ مانده‌ بودم وشهیدآقامهدی باکری و ،ازفاصله چندمتری هردو شیرجبهه‌هارو نظاره میکردم که چطور در اوج عملیات خیبر داشتند باهم بحث میکردند.یادم نیست دقیقاً باهم چه میگفتنداماحالتشأن نجوا گونه بود.شرایط سختی بود،محور طلائیه قفل شده بود و هرچه قدربچه‌هاتلاش میکردند پیشرفت قابل توجهی حاصل نشده‌بود.لشکر۲۷مأموریت گرفته بودکه به جزیره مجنون برود.چهره حاج ابراهیم خیلی گرفته بود چراکه دوستان زیادی از اودر طلائیه به شهادت رسیده بودند🕊از طرفی احساس میکردم دیگر انگار مثل یک عقاب پرریخته شده است.اون روح حماسی و ناآرام و طوفانی انگار دیگر آرام شده و به ساحل رسیده و شرایط جدیدرا پذیرفته است.خوب که به چهره اش دقیق شدم از نورانیت و آرامش چهره اش مطمئن شدم که شهید خواهدشد،این بودکه تردیدنکردم و برای برداشتن توشه‌ای بدون مقدمه وسط صحبت او و آقامهدی باکری رفتم و بدون مقدمه گفتم"برادرهمت شهید نشی؟!😢باحالتی ازسر تواضع و باحسرت گفت:ای!ماکجاوشهادت کجا?😞بلافاصله بااطمینان گفتم:نه شماشهیدمیشی!بگذار پیشانی‌ات رو ببوسم.بعدپیشونی‌اش رو بوسیدم واین درحالی بودکه آقامهدی شاهد این صحنه بود.بعدازچند روز ترکش دشمن پیشانی‌اش روبوسه زدوبسوی خدا پر کشید😔