💠خیلی به پدر و مادرش احترام می گذاشت... پدرش کشاورز بود ، همیشه کمکش می‌کرد.. وقتی دختران کوچک خانواده را می‌دید به مادرشان می گفت از همین الان برایشان چادر بگیرید تا بپوشند، تشویق شان کنید به نماز خواندن .... آخرین باری که به مرخصی آمد ،و‌ می‌خواست برگردد، مادرش در آغوشش گرفت و گفت : خدایار اگه میشه به خط مقدم نرو، من به سختی تو را بزرگ کردم، طاقت دوری تو را ندارم... اما خدایار با بغض جواب داد : من برای دفاع از ناموس و وطن و اسلام می روم ..‌ خدایار رفت و بالاخره در دی‌ماه سال ۱۳۶۲ در شرهانی در راه دفاع از وطنش ، طعم شیرین شهادت را چشید خدایار کارگر ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin