خاطره ای از شهید هادی ابراهیم مجروح شده بود بیمارستان بود همه مجروح ها ناله می‌کردند یه دفعه ابراهیم شروع کرد به خوندن روضه حضرت زهرا سلام الله علیها همه جا ساکت شد و فقط صدای گریه های آروم به گوش می‌رسید که یکی از پزشکان که خیلی حجاب خوبی نداشت و سن و سال دار بود اومد سمت ابراهیم و گفت من کاری به محرم و نامحرم ندارم توهم جای پسرم فدای شما جوونا وبعد پیشانی ابراهیم رو بوسید ابراهیم که از خجالت سرخ شده بود ملحفه رو کشید رو صورتش 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin