♥️•﷽•♥️ 📝 روایت همسر شهید بهم گفت:خب قول دادیم که به هم تذکر بدیم.تدکر بدم ناراحت نمیشی؟ گفتم :نه گفت: مشکل تو جنوب یارفتن من به کردستان نیست،مشکلت این که از خدا خیلی دور شدی،وقتی با تو ازدواج کردم،برای خودت برنامه داشتی،بعد از نماز صبح دعا می خواندی وارامش می گرفتی،ظهر قرآن می خوندی،شب صحیفه دستت بود، منم خیلی به خودم می بالیدم که چنین همسری دارم،الآن بعد از نماز سریع چادرتو می اندازی روی زمین و می دویی آشپزخانه گفتم:می خوام منتطر نباشی،اذیت نشی،گرسنه نمونی 👈گفت:من حاضرم غذا نخورم،حاضرم یه ساعت دیرتر بخورم،ولی تو همان روحیه را داشته باشی... 📚 نیمه پنهان ماه ۲۲ یاد عزیزش با صلوات ♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️