*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
هر چه دنبال مدارک جبهه ام گشتم پیدا نشد. تصمیم گرفتم به تهران بروم، در عمرم فقط چند بار تهران رفته بودم، برای همین تهران را نمی شناختم. فقط می دانستم باید به واحدایثارگران و امور شهدای سپاه بروم...
وقتی به ساختمان امور ایثارگران و شهدای سپاه رسیدم دیدم در آن بسته است!خدای من، چه کنم در این شهر غریب؟!
دو سه ساعتی روی پله های ساختمان نشستم اما خبری از کارمندان نبود!
تصمیم گرفتم به اقامتگاهی بروم و فردا دوباره سر بزنم.
از پله ها پایین آمدم، ناگهان شخصی از پشت گفت: حاج آقا، حاج آقا.
سرم را برگرداندم دیدم مرد مسنی سرش را از ماشین بیرون آورده و می گوید: کاری از دست من بر می آید؟
رفتم جلو تمام ماجرا را به او گفتم. تلفن را برداشت و به شخصی زنگ زد و به من گفت سوار ماشین شو تا مشکلت را حل کنم...
ماشین کمی جلوتر ایستاد و گفت وارد این ساختمان می شوی و بگو با سردار کریمی کار دارم.
واردساختمان شدم با اولین پرس و جو دفتر سردار کریمی را پیدا کردم.
کارم را به سردار کریمی گفتم، در سیستم جستجو کرد و تمام مدارک را پرینت شده و آماده تحویلم داد!!
از من سوال کرد: شما با سردار سلیمانی چه نسبتی دارید؟
گفتم: هیچ نسبتی ندارم.
با تعجب گفت: حتی او را نمی شناسی؟
گفتم: نه تا حالا او را ندیده ام، فقط اسم دلاوری هایش را شنیده ام.
سردارلبخندی زد و گفت: این شخصی که با من تماس گرفت و سفارش شما را کرد سردار سلیمانی بود. و بعد گفت: این کارها از سردار بعید نیست.
در راه فکرم مشغول او بود. مگر می شود ژنرالی با این همه مشغله و این همه محبت؟!
🎤سردار کریمی
📚: مالک زمان
#یادعزیزش_باصلوات