~🕊 🔸خنده ام می‌گیرد.. 🔸از چشم روشنی هایی که این چهل روز شنیده ام.. 🔸و هر بار با شنیدنش لبخند به لب به چشمانت خیره می‌شوم.. 🔸لبخندی معنادار خودمانیم ها! 🔸خوب سرم را شیره مالیده ای! شاید همه باور کرده اند که تو آمدی اما من که می‌دانم.. 🔸من که با چشم خودم دیدم که چقدر کم شده بودی 🔸آنقدر کم که زینب با دستان کوچکش هم می‌توانست تو را بلند کند..! 🔸تعجب می‌کنم، همه تو را به نظم و تمیزی ات می‌شناسند.. 🔸اما تو چرا این طور نامنظم بودی؟ و این قدر پراکنده و پخش و پلا! 🔸غروب پنجشنبه حالا جایی برای قرارمان داریم 🔸امامن خوب می‌دانم که هنوز هم مادرت زهرا بالای سر بقیه پیکری که در خان طومان جا گذاشته ای حاضر است میدانی که 🔸من هنوز هم حواسم هست که چه در سر تو می‌گذرد.. ❣خوب می‌شناسمت...❣ ❤️🕊 🌸 ✨ ✨🌙 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin