#روایت_عشق
#سردار_سلیمانی: 🎤
*ما افتخار می کنیم که بی بی سکینه که جز یک فرزند قومی نداشت و ندارد، از ما کرمانی هاست* .
*زن زحمت کش سیه چرده ی پر از معنویت که امروز که افتخار* *شهر ماست؛ او مادر شهید ماست* *که با کار در کوره های آجرپزی* ، *فرزندش علی را بزرگ کرد* .
*کتاب مثل علی، مثل فاطمه را* *بخوانید تا ببینید این مادر* *چگونه علی شفیعی را بزرگ کرد* .
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
توی مسجد الرسول بسیجی بود. شب ها یک گونی می گذاشت روی کولش و می رفت در خانه ها را می زد و اثاث می گذاشت و می دوید تا صاحب خانه ها او را نشناسند.
من رنگ حقوقش را نمی دیدم که. هر ماه چیزی برایم می گذاشت و بقیه را به فقیر و فقرا می داد.
ده-پانزده روز از ماه گذشته می آمد سراغم و می پرسید: چیزی نداری؟
می گفتم: حقوقت را چه کار کردی؟!
می گفت: خدا پدرت را بیامرزد. آن وقت می فهمیدم که همه را داده.
چرا؟ چون خودش زجر کشیده بود. نداری کشیده بود. نان و آبلیمو می خورد.
ختمی می دانی چیه؟ این را می خیساند نان خشک هم قاطیش می کرد و می خورد...
*از طفولیتش بگو مادر!*
بچه های امثال ما طفولیت ندارند. یک پیراهن داشت، شبها می شستمش، خشکش می کردم و فردایش می پوشاندمش و می رفت مدرسه. دور علی چادر می پیچیدم و می گفتم غضه نخوری ها....
روای: مادر شهید
📚:مثل علی، مثل فاطمه
*شادی روح سردار شهید علی شفیعی و شادی روح مادر* *بزرگوارشان صلوات* 🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin