🦋*﷽*🦋
#حُبُّ_الشُّهدا_یَجْمَعُنا
#یاد_یاران
حاجقاسم هر وقت شعرخوانی یوسفالهی را گوش میداد گریه میکرد. یادم است یک مثنوی را یوسفالهی زیاد میخواند. با آن لحن گرم و دوست داشتنیاش میخواند:
من مست و تو دیوانه
ما را که برد خانه/
من چند تو را گفتم
کم خور دو سه پیمانه/
در شهر یکی کس را
هشیار نمیبینم/
هر یک بتر از دیگر
شوریده و دیوانه... /
چون کشتی بیلنگر
کژ میشد و مژ میشد/
وز حسرت او مرده
صد عاقل و فرزانه.
یوسف اللهی که اینها را میخواند همگی کیف میکردیم.
خصوصاً حاجقاسم که همین
طور اشک میریخت
#یاد_عزیزشان_با_صلوات