🌷 در سفری که با آقای رجائی به مشهد رفته بودیم... تولیت آستان قدس رضوی از ایشان و هیئت همراهشان را دعوت کردند تا در تالار آیینه نهاری را مهمان حضرت رضا(ع) باشند. سفره نسبتا مفصلی انداخته شده بود. وقتی سر سفره نشستیم، آقای رجایی نگاهی به سفره و غذایی که درون آن چیده شده بود انداخت، مرا صدا زد و گفتند:خسرو برو به آقای طبسی بگو اگر این سفره به گونه ای نباشد که جز یک غذا در آن دیده شود، من از سر سفره بلند می شوم و می روم.... من به ایشان عرض کردم من چنین رابطه ای با اقای طبسی ندارم... من هم یقین داشتم که حرف ایشان یکی است و واقعا بلند می شود و می رود...و در این صورت خیلی هم بد می شد. راه حل دیگری به ذهنم رسید و آن اینکه آن کسی که داشت سفره را می چید گفتم: بدون این که به آقای واعظ طبسی بگوید یک غذا را از روی سفره بردار و صدایش را در نیار! چون آقای رجائی از اینکه دو نوع غذا سر سفره است ناراحت شده و می خواهد بلند بشود برود. او هم که دید قضیه خیلی جدی است، همین کار را کرد. 🎤:خسرو تهرانی 📚:خلاصه ی خوبی ها 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin